۲۸
شهریور
داشتیم با برادر کوچولوم ، کارتون باب اسفنجی رو می دیدیم...
توی یکی از قسمتاش دیدیم که "پلانگتون" گفت :
"من اول بر شکم های مردم فرمانروایی میکنم سپس بر مغزهاشون!"
خواهرم یه دفعه برگشت گفت :
اگه زندگی مثل رایانه بود ...
هر چی آرزو داشتم رو تو ایمیل می نوشتم و به خدا سند میکردم
هر چی شکایت داشتم دکمة خلاف قوانینو میزدم
هر چی افکار منفی تو ذهنم هست و کنترل- آ میگرفتم و دلیتشون می کردم
تموم رازهام و هیدن میکردم
خاطرات خوشو توی دسکتاپ میذاشتم تا هر روز ببینمش
از کودکیهام بک آپ میگرفتم که هر موقع خسته شدم به اون دوران برگردم
بهترین آنتی ویروس رو برای حفاظت از قلبم رو سیستم نصب میکردم